وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم !
شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن میگفت .
شعری که در بادها می وزید
دور و تنها
آماده بود
زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند
مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم .
"بهجت آیسان"
مترجم : سیامک تقی زاده”
شعر ,تواین ,شهر ,شعری ,بخوانیشاید ,پارهمرگشبیه ,شعر را ,در شهر ,شهر دیگری ,دیگری باشم ,من در
درباره این سایت